گفتار نو/ مهدیه هاشمی :
در اتاق نشسته بود که دختری نحیف و لاغر اندام اجازه خواست وارد شود به قدری ضعیف و بیمار بود که هنگام راه رفتن دستش را بر روی دیوار می گذاشت و حرکت می کرد از او دعوت کرد بنشیند خودش را مریم 26 ساله و دانشجو معرفی کرد علت حضورش را پرسید با بغضی که در گلو داشت اینگونه شروع کرد:
«از یکی از مناطق محروم به کرمان آمدم تا در رشته مورد علاقه ام که برایش زحمت کشیده بودم ادامه تحصیل دهم. دو ترم اول را به هر ترتیب که بود پشت سر گذاشتم اما می دانستم خانواده ام با هزار سختی خرج تحصیلم را فراهم می کنند. به پیشنهاد یکی از دوستان در شرکتی مشغول به کار شدم اتاقی را اجاره کردم و از خوابگاه بیرون آمدم.
مدتی از ورودم به شرکت می گذشت که مسوول تدارکات شرکت به من اظهار علاقه کرد و بعد از مدتی من را برای آشنایی با خانواده اش به منزلشان دعوت کرد . از ان جا که من سه سال از محمد بزرگتر بودم به شدت نگران برخورد خانواده اش در مواجهه با خودم بودم.
شب در منزل محمد، خانواده اش برایم سنگ تمام گذاشتند و محمد به خانواده اش گفت که من را دوست دارد و می خواهد با من ازدواج کند و خانواده هم با این پیشنهاد موافقت کردند به شرط اینکه مدتی را نامزد بمانیم تا با اخلاق هم اشنا شویم و بعد آنها رسما به خواستگاری من بیایند. این شد که من با تمام وجود به او اعتماد کردم.
موضوع محمد را فقط برای مادرم تعریف کردم، چون که خانواده ما سنتی و در این رابطه سختگیر بودند و اعتقادات خاص خودشان را داشتند.
چند ماه از ماجرای ارتباط من با محمد می گذشت که یک شب محمد من را به خانه شان برد، هیچکس در خانه نبود وقتی نشستم محمد برایم نوشیدنی آورد و اصرار کرد بخورم من هم خوردم.
سرگیجه داشتم، از محمد خواهش کردم من را به خانه برساند، وقتی رسیدم حال خوبی نداشتم محمد خداحافظی کرد و رفت.
و من تاصبح خوابیدم، با سردرد بیدار شدم شب قبل هیچ اتفاقی بین من و محمد نیفتاده بود و من بیشتر از قبل به او اعتماد کردم غافل از اینکه محمد برایم دام پهن کرده است.
چند باری قضیه مشروب خوردن من و محمد ادامه داشت و هر بار محمد من را به خانه برمی گرداند، تا اینکه یک شب محمد به خانه من آمد با خودش مشروب آورده بود اما اینبار او قرصی را در مشروبم حل کرد و گفت برای اینکه صبح سرحال بلند شوی این قرص را باید بخوری حالم خوب نبود و نفهمیدم چه اتفاقی افتاده. صبح که از خواب بلند شدم زندگیم برای همیشه تغییر کرده بود اما من نمی دانستم.
چند ماهی گذشت متوجه شدم باردار شدم، به محمد گفتم. هیچ واکنشی نشان نداد بعداز ظهر به من زنگ زد و گفت از نظر من مشکلی نیست اما خانواده ات اگر بفهمند برای تو بد می شود بهتر است از شر بچه خلاص شوی و اینبار هم به او اعتماد کردم و با قرص های مخصوص در منزل اقدام به سقط جنین کردم.
بعد از سقط یک ماه در بستر افتادم، حال خوبی نداشتم و مرگ را به خودم نزدیک می دیدم، اما بهتر شدم و دوباره به سرکار برگشتم. اما محمد کمتر به من سر می زد تلفن هایم را جواب نمی داد و نسبت به من سرد شده بود.
با کمک دوستم درصدد علتش برآمدم و متوجه شدم قصد دارد با خانواده اش به خواستگاری دختر دیگری بروند کاخ آرزوهایم بر سرم خراب شد. رفتم دادگاه و از او شکایت کردم قاضی بعد از شنیدن صحبت هایم گفت که هیچ صیغه ای بین شما جاری نبوده و شما کار غیر شرعی انجام داده اید و برای هر دویتان مجازات دارد.
چند بار برادران محمد تماس گرفتند و تهدید کردند که اگر دست برندارم به من آسیب می رسانند.
در طی این مدت متوجه شدم محمد قبلا همین بلا را برسر دختر دیگری آورده و با حربه تهدید برادرانش از این مخمصه نجات پیدا کرده است.»
مریم به شدت گریه می کرد شماره تلفن محمد را گرفت و به او زنگ زد و از او دعوت کرد به مرکز بیاید. این بار مادر مریم هم به همراه دخترش آمده بود ابتدا محمد منکر خواستگاری از دختر دیگری شد اما با مدارکی که مریم جلویش گذاشت قبول کرد و به مریم گفت تنها کاری که از دست من برایت برمی آید این است که مدتی به عقد من دربیایی و سپس طلاق بگیری یا اینکه پولی به تو پرداخت می کنم تا خودت را معالجه کنی اما مریم که در دام شیطانی محمد افتاده بود و آبرو و آینده اش را تباه می دید نپذیرفت.
هیچ آدرس و نشانی از دختری که قبلا در دام محمد افتاده بود هم به دست نیامد تا محمد را به دست قانون بسپارد و مریم ماند و جسم و روحی زخمی و بیمار چرا که نمی دانست 80 درصد مردان اگر با فردی قبل از ازدواج رابطه جنسی برقرار کنند با او ازدواج نخواهند کرد. این در حالیست که اکثر خانم ها نسبت به فردی که با آن رابطه جنسی برقرار می کنند وابستگی عاطفی پیدا می کنند.
این خواستگار نما در حالی به اغراض شوم خود دست یافته بود که پیش از این هم شاهد فاجعه ای مشابه در شهرستان بافت بوده ایم.
معین محمدی نیا مسوول مرکز مشاوره و روانشناسی معین رابطه جنسی قبل از ازدواج را اشتباه بزرگی می داند و معتقد است: شما ابتدا باید هدفتان را در این رابطه مشخص کنید اما اگر شما در نهایت قصد ازدواج با این فرد را دارید برقراری رابطه جنسی با او اشتباه است.
زیرا به محض تماس بدنی با ایشان در بدن شما هورمونی ترشح می شود بنام آکسی توسین. آکسی توسین (Oxytocin)در بین فیزیولوژیست ها به هورمون Super Glue یا فوق چسبنده معروف است. این هورمون هورمون چسبندگی است و به محض برقراری رابطه جنسی دختر با پسر با ترشح هورمون آکسی توسین, دختر دیوانه وار به پسر وابسته می شود و به او می چسبد.
محمدی نیا می افزاید: حتی اگر این رابطه منجر به سکس کامل نشود و فقط در حد معاشقه هم باشد هورمون آکسی توسین ترشح خواهد کرد و شما را وابسته خواهد کرد. نتیجه اینکه اگر شما می خواهید حتی به احتمال ۱% با او ازدواج کنید بهتر است با او رابطه جنسی نداشته باشید.
او خاطر نشان می کند: با ترشح این هورمون شما دیگر به هیچ چیز دیگری جز رسیدن به او فکر نمی کنید. عقل تعطیل می شود و قدرت تصمیم گیری در شما به شدت کاهش می یابد. در واقع شما در یک نابینایی موقت و یک حالت مستی موقت قرار دارید. یک آدم مست چگونه میتواند دست به انتخاب بزند؛ هرگز نمی تواند.
مسوول مرکز مشاوره و روانشناسی معین هشدار می دهد: با برقراری رابطه جنسی او را ازدست می دهید. هیچ مردی تاکنون با برقراری رابطه جنسی عاشق نشده و تصمیم به ازدواج نگرفته است و حتی از نظر علمی رابطه جنسی قاتل عشق است و به محض برقراری این رابطه هورمونهای مربوط به عشق یعنی دوپامین، آدرنالین و استیل کولین به شدت فروکش میکند.
از سوی دیگر خانواده ها نیز باید با موضوع خواستگاری ساده لوحانه برخورد نکنند چه اینکه در سال های اخیر شاهد سو استفاده خواستگار نماها بودیم.
همین اردیبهشت گذشته بود که خانواده ای همراه دو دختر جوان خود با حضور در پلیس امنیت شهرستان بافت از خواستگار قلابی یکی از دخترانشان به اتهام آدم ربایی و آزار و اذیت شکایت کردند.
یکی از دختران گفته بود: چندی پیش با جوانی آشنا شدم و در جریان ادامه ارتباطمان او به من ابراز علاقه کرد و حتی به خواستگاری ام آمد. قرار شد مدتی با هم رفت و آمد داشته باشیم و بیشتر یکدیگر را بشناسیم و بعد او به طور رسمی همراه خانواده اش به خواستگاری ام بیاید.
او با چرب زبانی توانسته بود اعتماد خانواده ام را نسبت به خودش جلب کند. روز گذشته سراغم آمد و با اجازه گرفتن از خانواده ام خواست برای چند ساعت با من گفت وگو کند و مرا برای تفریح به خارج از شهر ببرد. خانواده ام غافل از این که او چه نیتی در سر دارد، اجازه دادند من با او همراه شوم. به دلیل این که او با من محرم نشده بود، از خواهرم خواستم با ما همراه شود.
وی اضافه می کند: دو نفری با مرد خواستگار برای تفریح به خارج از شهر رفتیم. او در 30 کیلومتری شهر خودرویش را متوقف کرد و پیاده شدیم. دقایقی بعد برای آوردن آب از چشمه از ما فاصله گرفت. هنوز او مسافتی را طی نکرده بود که چهار مرد در حالی که سر و صورت خود را پوشانده بودند و شوکر و چاقو داشتند، به ما حمله کردند.
پس از آن که کتک مان زدند، من و خواهرم را مورد آزار و اذیت قرار داده و از صحنه های شکنجه ما فیلم سیاه تهیه کردند. بعد از آن خواستگارم به آنها ملحق و معلوم شد او طراح این آدم ربایی و آزار و اذیتمان بوده است.
خواستگار شیاد بازجویی می شود و اعتراف می کند با انگیزه ای نامعلوم وسوسه شده تا این کار را انجام دهد بنابراین موضوع ر ا با دوستانش درمیان گذاشته و آنها دختر جوان و خواهرش را مورد آزار و اذیت قرار داده اند.